امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

باهوشم

عکسهای جا افتاده خاطرات این هفته

سلام اقا پسره گل این هم عکسهای جا افتاده این هفته تو ::::::::::::::::: ادامه مطالب برو ............................. امیر علی دیگه از تخت نمی افته اینطوری می افته ......................... نانازه منی تو ..................شیطونک نقاشی می کشی . روزی که با صاقد رفتی کلاس .............. اینم عکس بابا که داره دوش می گیره .خیلی جالب شده . می ری بالا می خوای بیای پایین می ترسی البته بعدش افتادی . سوغاتی خاله ارزو از شمال که ابجی بیتا برای امیر علی اوورده ........... ...
27 بهمن 1390

روز دوستیهای عمیق و یکساله شدن وبلاگ امیر علی

    I love my EYES when u look into them, I love my NAME when u say it, I love my HEART when u love it, I love my LIFE when u are in it. چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم، اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی، قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی، زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی سلام بر همه دوستای گلم و همچنین امیر علی خان امیدوارم روزی بتونی عشق واقعی خودتو پیدا کنی این روز را به همه دوستان تبریک می گم .و یه مناسبت دیگه هم این روز برای من داره که شروع نوشتن وبلاگ یا همون دفتر خاطرات پسرم هست بله عزیزم یکسال از نوشتن خاطرات تو گذشت و وبلاگت یکساله شد .امیدوارم وبلاگت صد ساله بشه و بعد ...
26 بهمن 1390

گردش یک روز تعطیل با امیر علی

سلام علیکم مادر .عزیزم فدات بشم من .امیدوارم که خوب و خوش و سلامت بوده باشی .عاشقانه دوست داریم و برات ارزوی بهترینها را داریم . بیا ادامه مطالب تا برات از دیروز تعریف کنم .................... بله مادر برات بگه که دیروز همگی خواب موندیم و ساعت 11 تازه بیدار شیدم و دیگه صبحونه کیفی نمیداد تاحاضر بشیم تو بابا دنت خوردین و 12 هم رفتیم نهار خانه مامان زری و تا 4 اونجا بودیم و تو هم کلی اتیش سوزوندی خلاصه بعد بابا صادق گفت پاشیم بریم ابشار تهران که تازه باز شده .رفتیم اما به دلیل سرمای زیاد و برودت هوا آبها را بسته بودند و بسیار هوا سرد بود تا جایی که گفتی کمک دارم یخ می زنم .کمی بازی کردیم و عکس انداختیم و بعد بدو بدو رفتی سوار ماشین شدیم و ت...
23 بهمن 1390

امیر علی در نمایشگاه کیتکس عمو پورنگ

سلام بر گل خودم امیر علی مامان عزیزم فدات بشم من از این چند روزی را که برات تعریف نکردن بگم که ؟................................ بیا دنبالم تا برات تعریف کنم .بوس گنده از لبای شیرینت . چون خاطرات و عکسها کمی زیادن روی عکسها برات تعریف می کنم که چهارشنبه مهمان عمو مهدی و خاله نازنین بودند و خیلی به ما و تو خوش گذشت .البته تو از صبح زود خانه مامان زری بودی و شب با مهمانها رسیدی و 5 شنبه هم خاله سحر و عمو مرتضی اومدند و که عصری با عمو مرتضی رفتی دوتایی اندیشه و تو تمام راه را خواب بودی و در راه برگشت تازه بیدار شدی .شب خاله سحر داشت ظرف می شست با لیوان دستش را بد جور برید و رفتند درمانگاه و 6 تا بخیه خورد و تو همش نگران دست خاله بودی و ناراح...
21 بهمن 1390

امیر علی برنده شد .......................هورااااااااااااااااااااااا

عزیزم پسر گلم سلام امیدوارم شاد و سلامت باشی از این چند روز را که برات ننوشتم با عکس برات تعریف می کنم بیا دنبالم تا جونم برات بگه این مادر که ........................ برو ادامه مطالب ............... بله عزیزم در مسابقه پدرومادر عکاس من در مجله سیب سبز برنده شدی و چه جایزه خوبی هم داره و ما هم خیلی خوشحال شدیم در کودک برتر ایرانی این مجله هم به فینال راه پیدا کردی فعلا با 170 تا رای و در ماه اینده به رقابت بین 300 نفر فینال می روی و امیدوارم که باز هم برنده باشی . روی عکسها بیشتر برات توضیح می دم . بله این هم عکس در مجله سیب سبز 1390 از بس  خانه مامان زری شیطونی کردی که دایی پوریا گذاشتت اون بالا ........ با خاله ...
19 بهمن 1390

اتاق جدید امیر علی

سلام اقا پسر گل خوبی ؟ امیدوارم هر جا که هستی شاد و سلامت باشی و موفق خیلی دوست دارم .از روز چهارشنبه را برات ننوشتم بهتری بیای دنبال من تا برات بگم . بیا دنبالم ................................. سلام گل پسرم .از چهارشنبه برات بگم که تخت نوزادیت را که جمع کرده بودیم را دوباره بنا به خواست خودت اووردیم چون خانه الان ما یه خوابه هست و تو اتاق نداشتی و گوشه ای از اتاق را برای تو درست کردیم تخت را گذاشتیم و پرده را نصب کردیم و حسابی مرتب و خوشگل شد اما از این برات بگم که شب تا صبح یا بالا تخت می ری یا می یوفتی و دوباره میری ،میله اش را نمی زاری برات نصب کنیم می گی خفه می شم خلاصه حکایتی شده برا ی خودش .چهارشنبه که اینطور گذشت و 5 شنبه خانه خا...
16 بهمن 1390

آخه تا چه اندازه عاشق اسبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام آقا پسر ؟ امیر علی خان خوبی ؟ الان که دارم برات می نویسم کمی از دستت عصبانیم می دونی چرا ؟؟؟؟ برو ادامه مطالب تا برات بگم بله برو ..... دنبال من بیا ........................ بله اقا پسر یه دنده و عاشق اسب .گفتم عاشق اسب اما اینجوریشو ندیده بودم .روز برفی دیروز تو کلاس خلاقیت داشتی و هوا بسیار سرد و برفی بود خانه مامان زری بودیم که بابایی گفت من می برمتون اخه پیاده روی خیلی زیاد داره و هوا هم سرد و برفی بود .مامان زری اصرار کرد که امروز رو نریم اما من گفتم سنگ از اسمون بباره کاری که شروع کردیم رو باید تا اخر ادامه بدم باید بره .خلاصه ما رفتیم و کمی زود رسیدیم بابایی گفت بریم پارک روبروی کلاس بازی کنیم تا کلاس شروع بشه .بله وقتی وارد ش...
12 بهمن 1390

خلاقیت امیر علی به اوج خود رسیده وای ................

سلام علیکم گل پسر ناز ما . این چند روز را برات تعریف کنم که با هم به گردش و پیاده روی و کلاست رفتیم و برات از روی عکس بیشتر توضیح می دم . بدو بیا دنبالم ........................... با هم رفتیم گردش و پیاده روی در این جلسه از کلاست برف و بارون رو یاد گرفتین با کاردستیهاشون .اون دخمل توپول هم سارینا خانوم هست که همیشه کلاس را به هم می زنه .یا می گه گشنمه که همه با هم می گید بعد اون .یا تشنه و شما هم می گید یا دستشویی داره از دست این سارینا خانوم بامزه .... کلی از برف بازی و کاردستیهاش ذوق کرده بودی ... این هم از شکل سازی با پنبه و برف مثلا . این هم خانوم مربی که داره بزن قدش بازی می کنه براتون کلمه پخش می کنه...
10 بهمن 1390

امیر علی چقدر جایزه گرفته هوراااااااااااااااا..........

سلام بر امیر علی مامانی خودم .خوبی مادر جون امروز شنبه هست و اول هفته منم از این چند روز گذشته برات خاطراتی را دارم که تعریف می کنم اما باید بری ادامه مطالب ............. بدو بیا دنبالم ..................... ٥ شنبه که خانه دایی بابا صادق و دوست عزیزت سارینا جون دعوت بودیم همه بودند از امیر رضا و روزین و هلیا و سارینا و سبا که سارینا به دلیل شیطونی و خواب زیاد دیپورت شد خانه مادربزرگش و وقتی رفت تو تازه زبون باز کردی و کلی بازی البته بیشتر با عمه سهیلا جون و حتی نمی گذاشتی بره دستشویی و وقتی خواست بره کلی جیغ کشیدی من دهنم وا مونده بود از رفتارت واقعا تو هر ثانیه یه جور رفتار می کنی .خلاصه دستشون درد نکنه شب خوبی بود و به همه ما خوش گذ...
8 بهمن 1390

لباس ورزشی امیر علی ...

سلام بر امیر علی خودم .عاشقتم . از این چند روز برات روی عکس تعریف می کنم . برو ادامه مطالب رو ببین ..................... عزیزم روز آخر ماه سفر بود که عمو مهرداد زنگ زد گفتند امیر علی رو بیار باید در رستوران جز مشتری ها بشه و من و تو رفتیم و تو هم عالی همکاری کردی و کلی هم شیرین زبونی همه کلی از دستت خندیدند .شب هم سحر اینا اومدند خانه ما خیلی شب خوبی بود و تو هم کلی شیرین زبونی کردی .چای برای همه ریختم گفتی : برای بابا هم بریز خستس از سر کار اومده وای ما هم تا تونستیم خندیدیم .چقدر به فکر باباتی اخه پس من چی ؟؟؟؟؟؟ این لباس قشنگ را هم خاله خاطره اوورد از ابادان دستت درد نکنه عزیزم . این را هم لباس مسی هست اوورده .دستت ...
5 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد